مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه
الا طـراوت سـر سـبـز بـوسـتـان دلـم شـکــوه بـیمـثــل اوج آســمــان دلــم قلم به دست من امشب عجیب میلرزد و بـنـد آمــده پـیــش شـمـا زبــان دلــم اگر چه هیچ کجا لایـق قـدومت نیست چه میشود که بیایی به جـمکران دلم کـدام جــاده مــرا مـیرسـانـدم تـا تـو نـشـانـی حــرمـت را بـده نـشـان دلــم به دستهـای تو دستـم نـمـیرسـد آقـا چراکه بیتو شکسته است نردبان دلم نگـاه کن به کـویـری ترین زمین خـدا تـو ای زلالتـریـن رود بـیکـران دلـم در آخر غزلم عرض میکنم این طور که السلام علیک صاحـب الـزمان دلم من از تو غیر تو را آرزو نخواهم کرد به غیر آمدن تو مرا که حاجت نیست به غیر دست کریمت گل اجابت نیست هوای خیمۀ سبزت چقدر روحـانیست که در بهشت خدا اینهمه طراوت نیست و هـیـچ کـار دگـر غـیر انـتظـار فـرج برای شیعه مهمتر و با فضیلت نیست تو مهربانتری از مادر و پدر بر من برای من کسی مثل تو با محبت نیست خـدا کـند که نصیـبـم شود زیـارت تو خدا کند که بمیرم اگرکه قسمت نیست تو هاشمی تو حسینی تو فاطمی هستی کسی شبیه تو اینگونه با اصالت نیست تویی که در رگ تو غیرت اباالفضل است میان سینۀ پاک تو جز شجاعت نیست بگـیـر تـیـغ به دست و به انـتـقـام بـیا |